شورشیرین
به نام خدا سلام نزدیک بود دیگه هیچ وقت نتونم سلامتون کنم همین امشب وقتی درست مقابل کامپیوتر خانگی ام نشسته بودم ناگهان صدایی گنگ در فضا پیچید و همه چی با هم تکون خورد... داشتم مطالعه میکردم و قصد داشتم چند دقیقه ای هم نت بیام اما... کامپیوتر روشن موند و ما در حیاط! و البته در حیات! بعد از 3 یا 4 دقیقه با سرعت نور اومدم کنار تلفن و با خانواده ام تماس گرفتم، برادر کوچکم داشت مشق مینوشت و چون مقداری فاصله مکانی با هم داریم انگار تکانهای زمین را زیاد متوجه نشده بودند.بعدا معلوم شد بزرگی زمین لرزه 4.9ریشتر بوده!!و مرکزش هم در نزدیکی های خانه ما! هنوز صدای همسایه ها از توی کوچه میومد ؛ آقای همسر مشغول مطالعه کتاب و بنده باز هم مقابل کامپیوتر خانگی ! که با فاصله کمتر از یک ساعت دوباره لرزیدیم! هم زمین و هم ساکنانش در این نقطه! چقدر بده! زلزله رو دوست ندارم!وسط حیاط آقای همسر توی اون فضا با ناراحتی گفت:یادم رفت! گفتم چی؟ گفت وقت بیرون پریدن یه لحظه تو رو یادم رفت! جالبتر این که وقت بیرون پریدن یادم اومد چادرم همرام نیست و بدو بدو برگشتم و برش داشتم! از شما چه پنهون من هم چادرمو بیشتر یادم بود! شاید هم چون دیدم رفت بیرون خیالم راحت شد و برگشتم داخل اتاق! (شاید هم توجیهه!!)به هر حال به ایشون نگفتم اما این خیلی طبیعیه! و جای ناراحتی نداره! خودش میگفت وقتی میگن توی زلزله قیامت هیچ کس دیگری رو به یاد نداره این طوریه و خدا به دادمون برسه توی اون زلزله! الان حدود 4ساعتی از اون تکون میگذره و خیلی ها خوابیدن! ومن هنوز مقابل کامپیوتر خانگی ام نشسته ام و ... به امید این که خدا مارو از همه بلاهای طبیعی در امان بداره و طول عمر باعزت بهمون بده .